تقدیم به جدایی

ساخت وبلاگ

دلم را سپردم به بنگاه دنیا وهی آگهی دادم اینجا و آنجا

و  هر روز برای دلم مشتری آمد ورفت

و  هی این و آن سرسری آمد و رفت

ولی هیچکس واقعاً اتاق دلم را تماشا نکرد

دلم قفل بود

کسی قفل قلب مرا باز نکرد

یکی گفت:چرا این اتاق پر از دود و آه است؟

یکی گفت چه دیوارهایش سیاه است؟

یکی گفت چرا نور اینجا کم است؟

و ان دیگری گفت:

و انگار هر آجرش فقط از غم وغصه و ماتم است.

و رفتند وبعدش دلم ماند بی مشتری

 ومن تازه آن وقت گفتم

خدایا تو قلب مرا میخری؟؟؟؟

وفردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم

ببخشید دیگر برای شما جا نداریم

خسته ا...
ما را در سایت خسته ا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sinas-to بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:36